بیتابیتا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره

بیتای زندگی مامانی و بابایی

بنام خالق بیتا

25 ماهگیتم تموم شد

نفسم امروز 23/دی/93 بیست و پنج ماهگیتم تموم شد خداروشکررررررررررررر این روزها همه منتطر اومدن آبجی کوچولوت هستیم ولی خانوم خانوما ناز داره و نمیاد آبجی کوچولو که بیاد آبجی بیتاشو بیشتر از همه میشناسه.چونکه شما خیلی باهاش حرف زدی و حتم دارم خیلی خوب میشناستت دخترم خیلی خوشحالم که روز بروز شاهد قد کشیدنت هستم نفسم.عاشقتم...... اینم عکسای 25 ماهگی عاشق این خونه سازیا هستی یه بار داشتی نقاشی میکشیدی اومدی نشونم دادی گفتی مهسا صندلی کشیدم اینم میز...بنطرم خیلی ام شبیهه دخترم در حال بازی کردن با داییش پی اس میزنن تو رگ ...
24 دی 1393

شب یلدا

جوجوی نازنازیم امروز 30/آذر/93  سومین شب یلدای شما بود...  شب یلدای اول شما فقط 7 روزت بود و سومین شب یلدا 2 سال و 7 روز اینم عکسای شب یلدای دخترم ...
24 دی 1393

2 ساله شدی هورااااااااا

فرشته کوچولوم امروز برای من تکرار بهترین روز زندگیمه...لحظه لحظه اش برام دلنشین و یادآور خاطرات خوش بدنیا اومدنته امروز 23/آذر/93 ساعت 8:10 دقیقه صبح دومین سال تولدته.دوسال پیش چنین روز و لحظه ای من بهترین آهنگ زندگیمو و دلنشین ترین صدای نوزادی رو شنیدم که شد همه ی زندگی مامانی و بابایی.همیشه خدا رو شکر میکنم بخاطر هدیه ی ارزشمندی که بهمون عطا کرد.وچه خوب در دومین سالگرد تولدت ما منتظر یه فرشته کوچولوی دیگه هستیم و این برای مامانی و بابایی یعنی خوشبختی امسال برای روز تولدت تصمیم گرفتیم یه تولد خودمونی بگیریم.مامانجون و بابا جون(مامان و بابای بابایی)متاسفانه مسافرت بودن و پیشمون نبودن.مهمونای تولد شما من و بابایی و باباجون و مام...
24 دی 1393

پایان 24 ماهگی و خصوصیات دخترم

ناز نازی من امروز  22/آذر/93  آخرین روز از 24 ماهگیت بود...چه حس خوبیه بزرگ شدن و خانوم شدنت.ماشالله خیلی شیرین زبون شدی و کامل حرف میزنی و هر چیزی رو که میشنوی سریع تکرار میکنی.برای خودت چند تا لغت اختصاصی ام داری اوشودا:یعنی لحاف هاپی پی:یعنی هواپیما شودابه:یعنی نوشابه بکوام:یعنی بچرخم شیرین:یعنی چایی شیرین فعلا اینارو یادم بود خیلی شیرین زبون شدی و همه رو عاشق خودت کردی.یه زمانی به من میگفتی مامانی بعد گفتی مامان مهسا و الانم دیگه فقط میگی مهسا به بابایی ام میگی بابا حسن.مامانبزرگا و بابا بزرگا هر دوطرف مامانجون و باباجون...به دایی سعید و دایی سینا اول میگفتی دای دای...بعد اسم دایی سعیدو یاد گرفتی و س صداش کردی...
23 دی 1393

23 ماهگی بیتاجونم

خوشگلم امروز  23/آبان/93  بیست و سه ماهگیتم تموم شد و 1 ماه دیگه موند تا دو سالگی نفسمممم اینم عکسای 23 ماهگیت: تولد دایی سعید 18 آبان وقتی بعد کلی بیخوابی رو کالسکه عروسکت لالا کردی وقتی به بیتا بگی خرگوش شو این شکلی میشه وقتی بیتا با دایی سینا و باباجونش رفتن تمرین فوتبال دایی سینا بیتا و عروسک مورد علاقش مینیون بیتا مکانیک میشود   ...
23 دی 1393

همایش شیرخوارگان سال 1393

فرشته کوچولوم پارسال چنین روزی بخاطری نذری که داشتم شمارو همایش شیرخوارگان برده بودم و امسال هم بخاطر علاقه ای که به ایِمه داشتم شمارو دوباره بردم همایش شیرخوارگان/ امروز  9/آبان/1393  روز جمعه من و شما و مامانجون رفتیم همایش شیرخوارگان و اینم از عکسای خوشگلت: ...
22 دی 1393

22 ماهگی بیتاجونم

نفسم  23/مهر/93  بیست و دو ماهگینم تموم شد.خداروشکر گلممممممممممممممم. نفسم عاشقتم اینم عکسای 22 ماهگی: این جوجو پشت پنجرمون گیر افتاده بود و شما برای چند لحظه شما بغلش کردی و نازش کردی بعدشم آزادش کردیم دخترم موقع درس خوندن خوابش برده ببین چه مظلوم نشستی بغل دایی سینا و گوشیشو نگاه میکنی دخترم با داییش پی اس میزنه ...
22 دی 1393

21 ماهگی بیتاجونم

عزیزم امروز  23/شهریور/93 بیست و یک ماهگیت تموم شد و کم کم داریم به دو سالگی نزدیک میشیم اینم عکسای 21 ماهگیت گل دخترم ببین چطور داشتی عروسکتو بوس میکردی از تماشای این صحنه سیر نمیشم دخترم ...
22 دی 1393

دخترم حسامم رفت

عروسکم زندگیم نفسم از نوشتن این پست حس خوبی ندارم...اما مینویسم برات تا همیشه بدونی زندگی هر کسی غم و شادی رو با هم داره.ما انسانها هستیم که باید صبور و قوی باشیم و با هر مشکل و غمی خودمونو نبازیم... امروز  29/مرداد/93  صبح ساعت 5 که همه خواب بودیم عمو به بابایی زنگ زد و از تلفن بی موقع فهمیدیم خبرای خوبی نیست.فکر من و بابایی به هرجایی میرفت جز حسام متاسفانه عمو گفت حسام تصادف کرده و حالش خوب نیست.بعد تماسهایی که با تهران و عمه ملیحه گرفتیم فهمیدیم اوضاع خیلی خرابه و حسام تو کماست.این برای من خبر خوبی نبود.تکرار درد و رنج پسرخالم امیر و تمام حسایی که اونموقع داشتم دوباره برام تکرار شده بود.همین روز صبح منم امتحان داشتم و  ش...
22 دی 1393