در تکاپوی سال جدید و خانه تکانی
دختر خوشگل و فهمیده ی من این روزها هرجا که میریم شلوغه...خیابونا پر از جمعیت و هیاهوی آدمهاست. وقتی شلوغی و خنده های جمعیت و شوق خرید و سال جدیدو تو چهره شون میبینم ناخودآگاه فقط چهره ی معصوم خاله ام میاد جلوی چشمم.جای خالی امیر پسرخاله ام.درد و غم بزرگی که خاله ام تحمل میکنه.
دخترم دنیا همینه....به هیچکس وفا نداره.غم و شادی رو با هم داره.فقط باید قدر همدیگرو تا وقتی که کنار هم هستیم بدونیم.عزیزترینم نمیخواستم وبلاگت غم آلود بشه ولی اینها جزِِیی از واقعیت های زندگیه.شما هم وقتی بزرگ و خانوم شدی باید یاد بگیری چطوری با واقعیت های زندگی روبرو بشی و چه عکس العملی رو از خودت نشون بدی.انشالله که همیشه شادی در انتظارت باشه
این روزها من و شما مشغول خونه تکونی هستیم.شما خیلی بهم کمک میکنی....عشق من یه کدبانوی به تمام معناست
اینجا من داشتم اتاق شمارو تمیز میکردم و شما همکاری میکردی
اینجا داشتی به خرگوشت خوراکی میدادی و بهش میگفتی آممممممممم(بخور)
الهی من فدای دختر نازم بشم که اینطوری کمک مامانش میکنه و خسته میشه.اینجا داشتی با من دیوار پاک میکردی
اینم یه سری از خریدای عید بیتا خوشگلم
بیمار خنده هاتم دخترم
اینم یه دست دیگه
اینم یه سری دیگه از آخرین عکس های سال 92
خرابکاری....رشته ی سوپو خالی کردی رو فرش