سفر مکه ی مامان و بابای مامانی
عزیزکم 12 اردیبهشت 1393 مامانجون و باباجون عازم خونه ی خدا شدن.وقتی میخواستیم ازشون خداحافظی کنیم خیلی گریه کردی.تو این 10 روز ما موندیم پیش دایی سعید و دایی سینا.شما خیلی حوصله ات سر میرفت و همش بهانه ی مامانجونو میگرفتی.آخه خیلی بهش وابسته ای.بارها دیدم رفتی پشت در ورودی نشستی و منتظری تا بیان...این صحنه ها واقعا اشک مارو درمیاورد.ما هم خیلی دلتنگ شده بودیم...ولی خب خوشحالم بودیم که مامان و بابا رفتن زیارت خونه ی خداما هم در تدارک برگشتن عزیزامون بودیم.
مامانجون و باباجون 22 اردیبهشت برگشتن.توی فرودگاه وقتی شما مامانجونو باباجونو دیدی چقدر ذوق کردی عزیزم.
کلی سوغاتیهای خوشگل و نازنازی ازشون گرفتی و ما هم کلی ازشون تشکر کردیم.
انشالله سایه شون همیشه بالاسرمون باشه و خدا همه ی مامان و باباها رو سلامت نگه داره...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی