بیتابیتا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 9 روز سن داره

بیتای زندگی مامانی و بابایی

اتفاق تلخ و شیرین زندگی من

1393/9/7 23:40
نویسنده : مامان مهسا
820 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزم از نوشتن این پست هم غمگینم و هم خوشحال...الان بعد از گدشت چند ماه که با تاخیر دارم برات مینویسم باز هم بغض سراغم اومده و چشمامو خیس کرده

روز 16 تیر 1393 شمارو برای همیشه از شیر گرفتم..خیلی برام سخته نوشتن در مورد این موضوع..من خودم خیلی خیلی به شیر خوردنت وابسته بودم.صدای آهنگی که موقه شیر خوردن داشتی هنوز تو گوشمه.اون روزها میدونستم که دلتنگ این روزها خواهم شد.ولی خب بخاطر نی نی کوچولوی تو راهی مجبور بودیم هر دو با هم این روزهارو بگذرونیم عزیزم.وقتی موقع شیر خوردن دستتو روی قلبم میزاشتی بهترین حس دنیارو داشتم.وقتی ساعتی از شیر خوردنت میگذشت من قبل از تو حس نیاز بهم دست میداد...

دختر عزیزم تو عاشقانه ترین اتفاق زندگی من و بابایی هستی.این اتفاق دیر یا زود باید پیش میومد و ما کمی زود شروع کردیم و 19 ماهگی تورو از شیر گرفتیم.خدا میدونه که چقدر التماسش کردم و اشک ریختم تا تو کمتر اذیت بشی و باید اعتراف کنم که با اینکه خیلی به سینه وابسته بودی و عاشق شیر خوردن انتظار نداشتم انقدر راحت قبول کنی.خیلی بیتابی نکردی...فقط یکی دو روز اول موقع خواب گریه میکردی ولی با این حال اصلا اسم می می به زبون نمیاوردی. خدارو خیلی شکر میکنم بخاطر این لطفش و صبری که بهت داد.

تو این مدت من هم با گریه هات اشک ریختم و پا به پای تو گریه کردم.

دخترم من و تو وابستگی هایی خیلی بالاتر از شیر خوردن به هم داریم.انشالله بزرگتر که بشی خودت معنی حرفمو درک میکنی و به این باور میرسی که عشق مادر و دختری خیلی خیلی بالاتر از این حرفاس....

خدارو هزار بار شاکرم که این مرحله ی سخت از قسمت زندگی خودم و خودت رو گذروندیم....هرچند که تا چند وقت بعد این قضیه من روحیه نداشتم و در مقابل تو احساس گناه میکردم...

دخترم اینو بدون که بهترین و شیرین ترین احساسات زندگیمو موقع شیر خوردنت داشتم.آرامشی که موقع شیر خوردن بهم میدادی هیچوقت تجربه نکرده بودم و عاشق دستای کوچولوت بودم که میزاشتی روی قلبم.موقع شیر خوردنت هر دو به آرامش میرسیدیم.

اینو بدون که من هیچوقت از شیر دادن بهت خسته نشدم و یکی از بهترین لذت های زندگیم بود.

مامانی من همیشه عاشقتمم و همیشه بینهایت دوست دارم.میدونم که خوب میدونی چقدر دوست دارممممم

همیشه برام بمون شیرین زبونمبوسمحبتآرام

پسندها (2)

نظرات (2)

fdjh
20 آذر 93 20:59
سلاااااااااااااااااام خواهررررررررر گلمممم وبت خیلی ناسه حس و حال خوبی داره مخصوصا بخاطر اینکه هم اسم منه دیگه بیشتر جذبم کرد مرسی مرسی عزیزم.خیلی خوشحالم کردی با نظرت.
م.م
25 آذر 93 16:23
خداروشکرکه بیتاجون زیاد سختش نشده و تونسته کنار بیاد با شیر نخوردن. 19 ماهگیت هم مبارک خاله جون lمرسی عزیزم بهمون سر زدی