بیتابیتا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 9 روز سن داره

بیتای زندگی مامانی و بابایی

برای بیتای نازنینم

1391/12/12 23:45
نویسنده : مامان مهسا
503 بازدید
اشتراک گذاری

ناز یکدونه مامانی میدونم خیلی دیر به فکر افتادم تا برات وبلاگی طراحی کنم و از لحظه لحظه با هم بودنمون بنویسم تا وقتی بزرگ شدی انشالله بدونی چه لحظاتی رو با هم گذروندیم.از بارداری تا هرجا که خدا بهم نیرو بده.

فرشته کوچولوی من تو 23 آذر 91 ساعت 8:10 صبح با عجله اومدی پیشمون و من و بابایی رو با بهترین احساس دنیا آشنا کردی.وای که چه لحظه شیرینی بود لحظه اول دیدن تو.هر وقت یادم میاد اشک خوشحالی تو چشام جمع میشهقلب

 


ناز یکدونه مامانی میدونم خیلی دیر به فکر افتادم تا برات وبلاگی طراحی کنم و از لحظه لحظه با هم بودنمون بنویسم تا وقتی بزرگ شدی انشالله بدونی چه لحظاتی رو با هم گذروندیم.از بارداری تا هرجا که خدا بهم نیرو بده.

فرشته کوچولوی من تو 23 آذر 91 ساعت 8:10 صبح با عجله اومدی پیشمون و من و بابایی رو با بهترین احساس دنیا آشنا کردی.وای که چه لحظه شیرینی بود لحظه اول دیدن تو.هر وقت یادم میاد اشک خوشحالی تو چشام جمع میشهقلب


تو در 37 هفته و 4 روز در حالی که 2 هفته تا اومدنت مونده بود اومدی و فرشته زمینی ما شدی.خدای بزرگم بهم لطف کرد من برخلاف تصور خانوم دکتر مهربونت و خیلی از کسایی که فکر میکردن من نمیتونم زایمان طبیعی کنم با عنایت خدا زایمان طبیعی راحتی داشتم و خدارو هزار مرتبه شکر که خداوند تورو صحیح و سالم بهم هدیه داد.

ساعت 5:40 دقیقه صبح 5شنبه 23 آذر با درد خفیفی که هرگر فکر نمیکردم درد زایمان باشه از خواب بیدار شدم و وقتی دیدم درد تمومی نداره مامانجونو و بابایی رو از خواب بیدار کردم و ساعت 6 به سمت بیمارستان حرکت کردیم و توی راه بودیم که مطمین شدم وقت اومدنت نزدیکه و فقط دعا میکردم تا خدا تورو سالم بهم هدیه بده.بابایی اصلا باورش نمیشد که وقت اومدنت شده و میگفت زوده هنوز.ولی حس من با درد کمی که داشتم بهم خبر میداد تا دیدن فرشه کوچولوم چیزی نمونده.رفته رفته دردم بیشتر شد وقتی بیمارستان رسیدیم ساعت 8 دکتر مهربونم خودشو با عجله رسوند بیمارستان و ساعت 8:10 بیتای من زمینی شد منو بابایی رو غرق شادی کرد.

در کنار تو بودن خیلی خوب و شیرینه.من مطمینم بخاطر وجود تو خدای بزرگم زایمان راحتی به من عنایت کرد و فکر لحظه دیدار تو منو مصمم تر برای تحمل درد میکرد.برای اولین بار پاهای کوچولوی تورو دیدم و به زور جلوی گریه خودمو

گرفتم و لحظه شماری میکردم تا بغلت کنم.وقتی پرستار تمیزت کرد بغلم گرفتم اولین بوسه عاشقانه ام رو به پیشونی کوچیکت زذم با صای بلند خدارو شکر میکردم که عزیزمو سالم بهم هدیه داده.تو اتق زایمان پرستارا همش ازت تعریف میکردن و میگفتن دختر کوچولوی خوشگل و نازی داری و من فقط خدارو شاکر بودم.

بیتای من تو با وزن 3 کیلوگرم و قد 51 سانتیمتر و دور سر 35 بدنیا اومدی.لحظه بوسیدنت بهترین لحظه زندگی من بود.وقتی از اتاق زایمان اومدم بیرون اولین کسی که دیدم مامان بابایی و عمه معصومه بودن و چون بابایی و مامان منو راه نداده بودن بیرون بیمارستان منتظر خبر سلامتی من و تو بودم و من فقط تو این فکر بودم که بابایی دخمل نازشو ببینه.وقتی منو به اتاق خودم بردند همه منتظر بودن تا تورو ببینن و وقتی تورو آوردن بابایی هم با یه دسته گل خوشگل اومد. نمیدونی بابایی وقتی تورو دید چه شادی تو چهره اش بود.تاحالا بابایی رو انقدر خوشحال ندیده بودم.بابایی هم خدارو شکر کرد و منو بوسید بهم خسته نباشی گفت و من بخاطر داشتن شوهری مهربون و دختری نازنین خدارو شکر کردم.نمیدونی بابایی با دیدن تو چه شادی تو چشماش بود.زندگی من و بابایی با عشق شروع شد و تو ثمره عشق ما هستی.بخاطر داشتن خانواده مهربونم خدارو شکر میکنم.بعد از اینکه از بیمارستان مرخص شدم متاسفانه بخاطر داشتن زردی 48ساعت زیر دستگاه بودی و برای من و بابایی سخت ترین روزای زندگیمون بود.باباجونت وقتی تورو زیر دستگاه دید نتونست جلوی اشکاشو بگیره تمام 2 روزو من و بابایی و مامانجونت بالا سرت بودیم و چشم رو هم نذاشتیم.

الان که این وبلاگ رو مینویسم تو 2 ماه و 18 روزه ای.با اومدنت زندگی من و بابایی رو خیلی شیرین تر کردی و با خنده هایی که میکنی حسابی دل همه رو بردی.همه رو عاشق خودت کردی.وقتی میخوابی از نگاه کردن به چهره معصومت سیر نمیشم.امیدوارم همیشه اینطور پاک و معصوم بمونی مامانی.

امسال اولین سالی بود که روز تولد بابایی 30 دی و روز ولنتاین 26 بهمن بودی عزیزم.خیلی شیرین شدی و همه رو عاشق خودت کردی.دیگه همه منو بابایی رو فراموش کردن و سراغ تورو میگیرننیشخند

با خنده هات میخندیم و با گریه هات گریه میکنیم.خنده تو همه غم ها و سختی های زندگی رو از یاد ما میبره.ساعت ها میشینم و وقتی خوابی چهره معصومانه ات رو نگاه میکنم.بهترینهارو برات آرزو میکنم عشق منقلبماچ

اینم اولین عکس روز تولدت با چشمای باز

اینم اولین عکست تو بیمارستان

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان کوثری
12 اسفند 91 22:25
تقویم 92 با طرح های متنوع و جذاب برای کودک دلبندتان کارت تبریک سال نو با عکس کودک عزیز تان و تم های مختلف جشن رو از ما بخواهید یه سر بزنید امیدوارم مورد پسندتون باشه http://temparti.blogfa.com/ چیزی به آخر سال نمونده عجله کن