تاتی تاتی بیتا...
جوجوی ناز نازی من شما امروز از مبل گرفته بودی و ایستاده بودی که یهو دیدم همونطور که از مبل گرفتی تاتی تاتی میکنی
وای خدا انقدر ذوق کرده بودم که خدا میدونه.بابایی ام که اونجا بود کلی ذوق کرده بود و فقط قربون صدقه شما میرفت و شما خودتو لوس میکردی برای باباییسرتو خم میکردی میذاشتی رو شونه ات و واسه بابایی لبخند میزدی
خدایا شکرت که مارو لایق این نعمت دونستی و ما روز به روز پیشرفت دردونه مونو میبینم.خدایا مخلصیم دربست
بیتا جونم شما تا امروز کامل چهار دست و پا میری و از هرجایی که دم دستت باشه میگیری و سرپا میشی قربونت بشم من.خیای ام شیطون شدی و یه جا بند نمیشی.منم که فقط دنبال شما راه میافتم چون یکراست میری دنبال خطربابایی بهم میگه اگه همینطوری پیش بری اضافه وزنت کم میشهمامانی انقدر بلا شدی که وقتی میخوابی حوصله مون سر میره. خیلی عاشقتم مامانی.دوست دارم هوارتااااااااااااااااااااااااا
اینم چند تا عکس خوشمل و نازنازی
وقتی اومدم تو اتاقت دیدم این عروسک بیچاره هرچی مو داشت کندی و ریختی زمین و وقتی منو دیدی این شکلی شدی
هرجایی که گیرت بیاد ازش میگیری و بلند میشیومثل این...
اینم بیتا با مایوهای خوشملش.متاسفانه دریا کنار نداشتیم