سه ماهگیت مبارک عزیزم
دختر نازم 3 ماه از با هم بودنمون گذشت و چه خوبه این تجربه شیرین.چه قدر از داشتن تو خوشحالم و همیشه خدارو شاکرم.همه دردسرای بچه داری رو به جون میخرم تا لبخند شیرین تورو تماشا کنم.
مامانی خیلی شیرین و خوردنی شدیبا خنده هات دل همه رو بردی.با صدا میخندی و خودت سرتو بلند میکنی تا از زمین بلندت کنیم.دستاتو مشت میکنی و تا جایی که امکان داره میبری تو دهنت و خیلی شیرین میخوری.وقتی شیر میخوری با گوش و موهات بازی میکنی.وسط شیر خوردن سرتو میچرخونی و اطرافو نگاه میکنی یا زل میزنی به چشمای من تا باهات حرف بزنم.وقتی حرف میزنم کلی میخندی و دوباره شیر میخوری.باهم خیلی بازی میکنیم و من از اینکه وقتمو با تو میگذرونم خیلی خوشحالم.
راستی دیروز که سه ماهت تموم شد با بابایی رفتیم تا گوشاتو سوراخ کنیم.
بابایی که رنگش پریده بود و منم تمام بدنم یخ کرده بود.بمیرم که چه گریه ای کردی مامانی.دلم ریش ریش شد.خیلی گریه کردی و منم تورو داده بودم بغل بابایی و گوشامو گرفته بودم تا صدای گریه تورو نشنوم و خودم گریه کردم. بابایی اگه خجالت نمیکشید میخواست گریه کنه.چشاش پر شده بود.....
عیبی نداره مامانی عوضش خوشگل و خانوم میشی و یه دختر نازنازی
مامانی مرسی از اومدنت,مرسی از بودنت.مامانی و بابایی خیلی عاشقتن
اینم یه عکس ناز نازی از بیتام
َ