بیتابیتا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره

بیتای زندگی مامانی و بابایی

این روزهای پرنسس خانوم

تورا دختر خانوم مینامند.مضمونی که جذابیتش نفس گیر است....دنیای دخترانه تو نه با شمع و عروسک معنا پیدا میکند نه با اشک و افسون.اما تمام این ها را هم در بر میگیرد...تو نه ضعیفی و نه ناتوان چرا که خداوند تورا بدون خشونت و زور بازو میپسندد.اشک ریختن قدرت تو نیست قدرت روح لطیف توست.                                   پرنسس من این روزها خیلی شیرین شدی و منو بابایی روز به روز بیشتر عاشقت میشیم و یقین داریم شما نعمت الهی خونه مون هستی و هزاران بار خدارو بخاطر داشتنت شکرمیکنیم.انقدر کارای بامزه انجام میدی که تا جایی که ذهنم یاری کنه برات مینویسم تا وقتی بزرگ و ...
13 بهمن 1392

ششمین مروارید پرنسس

روجک مامانی امروز 92/11/5 ششمین دندونت ام جوونه زد....مبارکت باشه عزیزم .حالا شما 6 تا دندون داری عزیزم                                                                                                                 ...
5 بهمن 1392

پنجمین مروارید پرنسس

پرنسس من امشب 92/11/1 وقتی داشتی گریه میکردی با کمال تعجب دیدم دندون آسیاب شما از دندونای دیگه پیشی گرفته و جوونه زده  مبارکت باشه دخترم.منو بابایی ام وقتی دیدیم دندون شما اینجوری دراومده بردیمت  اولین چکاپ دندانپزشکی. خلاصه اخرش بدون منو بابایی خیلی عاشقتیم و قد آسمونا دوست داریم.همیشه برات بهترینهارو آرزو میکنیم                               ...
1 بهمن 1392

بابایی مهربون تولدت مبارک

دختر خوشگلم امروز 92/10/30 تولد بابایی بود و من و شما واسه بابایی کادو خریدیم.من کفش و از طرف شما یه بلوز خریدم واسه بابایی.انشالله بابایی همیشه سالم و تندرست باشه. بیا از همین جا به بابایی بگیم که خیلی خیلی دوسش داریم و عاشقشیم.                                     ...
30 دی 1392

بالاخره راه رفتی عزیزم

دخترم امشب بالاخره شما 3 قدم راه رفتی بدون کمک من.خیلی ذوق زده شدم عزیزم.برای راه رفتنت لحظه شماری میکنم که خوشگل راه بری...امیدوارم زودتر به طور کامل راه بری مامانی ...
28 دی 1392

13 ماهگیت مبارک گل دخترممممم

دخمل خوشمل من 13 ماهگیت مبارک عزیزم.....اولین ماه دومین سال زندگیتو پشت سر گذاشتیم. انشالله همیشه سالم و تندرست باشی.دوست دارم خیلیییییییییییییییی فراتر از اون چیزی که فکرشو میکنی. ...
23 دی 1392

امیر بهشتی شد

دختر خوشملم حکمت خدا به رفتن امیر بود.بعد از 2 هفته کما بودن امیر عزیزمون بهشتی شد.روز 5شنبه 5/10/92 طبق معمول هر روز ساعت 3 بعد از ظهر به مانی جون زنگ زدم تا ببینم وقت ملاقات خبر تازه ای شده یا نه.وقتی مانی جون گوشی رو برداشت دیدم داره گریه میکنه.یه لحظه فکر کردم امیر بهوش اومده و این گریه خوشحالیه.ولی چیزی شنیدم که دنیا روی سرم خراب شد.مانی جون گفت امیر رفت.دیگه دووم نیاورد بچه....شوکه شدم.آخه چرا امیر؟اون فقط 21 سالش بود؟چرا؟؟؟؟؟؟؟فقط گریه میکردم.جیگرم داشت آتیش میگرفت از معصومیت امیر.بیشتر از داغ امیر به به حال خاله ام گریه میکردم.آخه خیلی به امیر وابسته بود.همه ی زندگیش امیر بود.دفن امیر مونده بود برای روز شنبه.چون باید کارای اداری تموم...
21 دی 1392