اولین رستوران رفتن بیتا
گل یکدونه ی من امروز برای اولین بار با هم رستوران رفتیم.باباجون(بابای بابایی)مهمونمون کرده بود و همگی دور هم یه شام خوشمزه خوردیم.عزیزم با اینکه من تورو به محیط های پر سر و صدا عادتت دادیم ولی ظاهرا رستوران بیش از حد شلوغ بود.چون یکدفعه ترسیدی و زدی زیر گریه.بعدشم که ما نوبتی تورو نگه میداشتیم تا بعدی شامشو بخوره.ای بلاچه ی من..........
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی