منو ببخش مامانی....
عزیزم امروز صبح که از خواب بیدار شدیم گذاشتمت روی کریرت داشتی کارتون میدیدی.منم رفتم دستشویی.یهو صدای گریه ات بلند شد.کم پیش میاد اینجوری گریه کنی.خیلی ترسیدم و بدو اومدم....الهی بمیرم من که انقدر مامان بدی بودم.از رو کریر افتاده بودی و داشتی گریه میکردی.الهی فدات شم ببخش منو که تنهات گذاشتم.خداروشکر چیزیت نشد و فقط گریه میکردی محکم و منم با تو گریه میکردم.حاج بابا خیلی دعوام کرد و گفت چرا بچه رو تنها گذاشتی؟؟؟؟؟
عزیزم ببخش مامانو....
شب دایی سعید و حاج بابا باهم رفته بودن بیرون و بابایی ام بیرون بود.من و تو تنها بودیم تو خونه.وقتی دایی سعید اومد خونه دیدیم برات یه تاب خوشگل خریده.زودی اومد وصلش و کرد و تورو گذاشتیم توش...خیلی خوشت اومده بود و همش میخندیدیوقربون خنده هات برم من.همیشه خندون باش مامانیییییییییی
خیلی دوست دارم
اینم عکست با تابی که دایی سعید خریده برات