اولین عروسی
عشق کوچولوی من امروز من و شما و مامانجونی برای اولین بار با حضور تو رفتیم عروسی یکی از اقوام..... خیلی خوش گذشت.انگار که میدونستی عروسیه.....خیلی ذوق میکردی و اصلا دلت نمیخواست بخوابی.دائما برمیگشتی سمت عروس و باهاش حرف میزدی.الهی من قربون اون حرف زدنت بشم مامانی. بدون مامانی خیلی دوست داره
اینم عکست با لباس ممهمونیت که تو تالار ازت گرفتم
این عکسم وقتی از عروسی برگشتیم بابایی ازت گرفت
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی